تاریخ انتشارسه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۴۲
کد مطلب : ۶۳

معاني حق و موارد كاربرد آن

رابطه حق و تکلیف
"حق" از نظر لغت به معناي ثابت و موجود مي‎باشد; و اصطلاحا به دو معناي حقيقي و اعتباري كه معناي لغوي در آنها ملحوظ گرديده است
معاني حق و موارد كاربرد آن

معاني حق و موارد كاربرد آن
 

"حق" از نظر لغت به معناي ثابت و موجود مي‎باشد; و اصطلاحا به دو معناي حقيقي و اعتباري كه معناي لغوي در آنها ملحوظ گرديده است به كار مي‎رود:
الفمعناي حقيقي : اين معنا بدون فرض و اعتبار و قرارداد، ثبوت و تحقق دارد. در اين معناي از حق، واقع و آن چيزي كه هست مورد توجه قرار گرفته است .
بمعناي اعتباري : تحقق و ثبوت اين معنا به اعتبار و وضع و قرارداد مي‎باشد، و به عبارت ديگر حق به اين معنا چيزي جز اعتبار و قرارداد نيست .
در اين معناي حق، توجه به ارزش و آن چيزي است كه بايد باشد; اعم از اينكه فعلا موجود باشد يا نباشد.
معناي حقيقي "حق" از نگاهي به سه قسم تقسيم مي‎گردد:
1 - هستي و واقعيت عيني و خارجي اشياء، خواه از نظر عقل و شرع الهي مطلوب و پسنديده باشد يا نباشد.
2 - واقعيت و تحقق اشياء كه از نظر عقل و شرع مطلوب و پسنديده مي‎باشد. حق به اين معنا هم مصداق "حق" به معناي حقيقي، و هم مصداق "حق" به معناي اعتباري آن مي‎باشد.
3 - مطلق قضايا و گزاره هايي كه واقع عيني و خارجي با آنها مطابقت دارد; اعم از قضاياي ذهني، لفظي و كتبي . يعني هر اعتقاد و صورت ذهني و يا گفتار و نوشتاري كه ما بازاء عيني و خارجي داشته باشد اگر مطابقت خارج و واقع با آن قضيه در نظر گرفته شود آن قضيه را "حق" مي‎نامند; چنان كه به لحاظ مطابقت آن قضيه با خارج و واقع آن قضيه را "صادق" مي‎گويند.
رابطه حق و تكليف
آنچه در اينجا مورد نظر است حقوق اعتباري است كه براساس وضع و قرارداد براي افراد اجتماع ثابت مي‎گردد، و متقابلا آن كسي كه حق بر عهده اوست مكلف خواهد بود. بنابراين هركجا حقي براي كسي ثابت گرديد حتما تكليفي را بر عهده ديگري به همراه خواهد داشت ; و كسي كه به نفع او حقوقي بر عهده ديگران اعتبار شده معمولا ديگران نيز حقوقي بر عهده او دارند; بنابراين حق و تكليف بين افراد متبادل و متلازم مي‎باشد.
تنها در مورد خداوند متعال است كه حق بدون تكليف قابل فرض و قبول مي‎باشد; يعني او بر بندگان خود حقوقي دارد ولي در مقابل،
مكلف به كاري كه مأمور به انجام آن باشد نيست .
در اين رابطه حضرت امير(ع) فرموده : "هيچ حقي براي كسي ثابت نمي شود مگر اينكه متقابلا وظيفه اي بر دوش او گذاشته ميشود، و هيچ وظيفه اي بر دوش كسي ثابت نمي شود مگر اينكه متقابلا حقي براي او ثابت ميگردد. و اگر به فرض براي كسي حقي ثابت باشد كه در قبال آن وظيفه اي نداشته باشد، او تنها خداوند سبحان خواهد بود." (1)
البته خداوند از روي فضل و رحمت گسترده اي كه دارد، نه تنها هيچ گاه فيض و رحمت خود را از بندگان دريغ نداشته بلكه آن را بر خود ضروري و لازم مي‎شمارد. در قرآن كريم آمده است : "پروردگار شما رحمت را بر خود فرض و مكتوب نموده است ." (2) تمام موارد پاداشهاي الهي نيز از همين نمونه مي‎باشد. و
از همين نمونه است اين آيه شريفه : "نصرت مؤمنين حقي است بر ما." (3)
و اگر در تعبيرات فلاسفه و متكلمين ديده مي‎شود كه مثلا عدل و لطف به بندگان بر خداوند واجب است و كار قبيح و ظلم بر او حرام مي‎باشد، منظور آنان وجوب و حرمت اعتباري مانند تكاليف نيست كه كسي براي خداوند تكليفي معين كرده باشد; بلكه وجوب و حرمتحقيقي و تكويني است . يعني به يقين از خداوند تكوينا كار حسن و عدل صادر مي‎شود و قطعا كار قبيح از او صادر نخواهد شد; زيرا او عالم مطلق، قادر مطلق و حكيم مطلق است .
 
                                                               **************************************
 
[1] "لايجري لاحد الا جري عليه و لايجري عليه الا جري له، و لو كان لاحد أن يجري له و لايجري عليه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه"; نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، خطبه 216.
[2] (كتب ربكم علي نفسه الرحمة); انعام (6): 54.
[3] (و كان حقا علينا نصرالمؤمنين); روم (30): 47.

 
 

 منشاء حقوق
 

انسان داراي خواسته هاي ويژه خود مي‎باشد كه با توجه به اراده و اختياري كه فطرتا در نهاد او قرار داده شده به نظر بدوي و ابتدايي مي‎تواند آنها را در عرصه زندگي خود به هرگونه دلخواه تحصيل نمايد; ولي از آنجا كه او طبيعتا موجودي مدني و اجتماعي است، به عنوان جزئي از پيكر اجتماع بشري با جامعه انساني عجين و آميخته شده و زندگي فردي و اجتماعي او دو چهره گوناگون حيات وي گرديده است ; دو چهره اي كه هركدام ضرورتهاي خاصي را طلب مي‎نمايد. آنچه بيشتر در مقام اعتبار حقوق لازم است مورد عنايت قرار گيرد توجه دو سويه به ضرورتهاي اين دو چهره فردي و اجتماعي انسان مي‎باشد. و اين توجه دو سويه به نحو شايسته و چنان كه بايد ممكن نيست، مگر اينكه منشاء پيدايش حقوق كه براساس آن فردي داراي "حق" مي‎گردد به خوبي شناسايي گردد.
در اين رابطه مكاتب و گرايش هاي مختلفي وجود دارد كه اين مختصر گنجايش بيان و نقد آنها را ندارد. از يك سو نظريه حقوق طبيعي با رويكردهاي مختلفي كه در آن وجود دارد به تبيين خاستگاه
حقوق مي‎پردازد، و از سوي ديگر مكتب حقوق قراردادي مبناي حقوق اساسي انسانها را براساس يك قرارداد فرضي ميان آنان معرفي مي‎كند، كه البته تفسيرها و گرايش هاي متفاوتي نيز در بطن اين نظريه وجود دارد; همچنين نظريات ديگري نيز در اين زمينه ارائه مي‎گردد كه با حق هاي انساني چندان سازگار نيست .
همان گونه كه بيان شد تبيين و نقد و بررسي هريك از مكاتب فوق و شاخه ها و نحله هاي آن مجال وسيع تري را مي‎طلبد; اما به طور كلي بايد دانست كه حقوق اساسي و بنيادين انسان، محصول ضرورتها و مقتضيات خاص اجتماعي و شرايط زماني و مكاني نيست ; چرا كه اين گونه حقوق - همچون حق تعيين سرنوشت، حق حيات، حق معيشت و زندگي سالم، حق آزادي انديشه و بيان و حق امنيت فردي و اجتماعي - قبل از هر چيز حق هايي فطري هستند و لذا في نفسه ثابت، غيرقابل سلب و ذاتي مي‎باشند و انسانها به خاطر انسان بودنشان و به دليل كرامت انساني بايد از آنها برخوردار باشند. اين گونه حق ها ريشه در قانون گذاري يا اراده حكومت ندارند; بلكه ريشه در فطرت داشته و از بديهيات عقل عملي به شمار مي‎آيند و ديدگاه شريعت نسبت به آنها نيز ارشادي است .
 
۱
نام شما
آدرس ايميل شما

صبا به لطف بگو آن نگار رعنا را (قسمت سوم) صبا به لطف بگو آن نگار رعنا را (قسمت چهارم)
اعلامیه جهانی حقوق بشر   ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر: 1- هر کس حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش ...
ادامه مصاحبه با مهندس علی اکبر معین فر